متنی که در ادامه میخوانید گفتاری از استاد حسن رحیمپور ازغدی است که به مناسبت فرارسیدن هفتم تیر و شهادت سیدالشهدای انقلاب اسلامی و 72 تن از یارانش ایراد شده است.
استاد رحیمپور در این گفتار با اشاره به مقوله ترور از دیدگاه اسلام، به بررسی ابعاد شخصیتی شهید مظلوم بهشتی و همچنین ویژگیهای انقلابی، اندیشهای، تشکیلاتی و سیاسی وی پرداخته است.
رجانیوز این گفتار را به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت آیت الله بهشتی و برای آشنایی هر چه بیشتر مخاطبین خود با ابعاد شخصیتی آن شهید مظلوم منتشر میکند.
بسم الله الرحمن الرحیم
در مورد آقاي بهشتي و مسئله ديدگاه اقتصادي ايشان. ابتدا در باره انتقال مفاهيم از نسلي به نسل بعدي آسيبشناسي ميكنم. خطاب من بهخصوص به جواناني است كه دهه اول انقلاب را درك نكردهاند و نميدانند در آن دوران چه اتفاقي افتاد. ما مشكلي داريم كه فقط هم مشكل ما نيست و آن امكان گفتگوي همذاتپندارانه و درك دروني نسلي با نسل بعد است. بسياري از مفاهيم براي نسل قبل، عين زندگي بودند و براي نسل بعد فقط تاريخ هستند. نسل بعد نميدانند كه در نسل قبل چقدر زندگي جريان داشت و صحبت از مرگ نبود و سراسر زندگي و فعاليت و جهاد براي حقيقت بود. واقعه يكي است، ولي همان واقعه براي يك نسل، زنده است و براي يك نسل، مرده و بايد زندهاش كرد. نسل ما با وقايع دهه اول انقلاب نفس ميكشيد و اصلاً آنها خود ما بودند، ولي نسل بعد ميخواهد آن وقايع را كالبدشكافي كند. ما از شخصيت حرف ميزنيم، نسل بعد فكر ميكند ما داريم از شخص حرف ميزنيم و ميگويد تا كي ميخواهيد از مطهري و بهشتي و چه و چه صحبت كنيد؟ ما از اشخاص صحبت نميكنيم. ما از شخصيت حرف ميزنيم و او از شخص ميشنود. براي ما اين شهدا و مجاهدين و اين علما و متفكرين كليشه نبودند، حتي يكدست و هماندازه نبودند. انسانهاي متحول و زنده بودند، حتي با هم متفاوت بودند.
يك وقتي تعبيري از مرحوم بهشتي در باره دكتر شريعتي در جايي خواندم. از شهيد بهشتي پرسيدند: «نظر شما راجع به شريعتي چيست؟» ايشان در اوايل انقلاب گفتند به چنين سئوالاتي جواب نميدهند، براي اينكه از كدام شريعتي سئوال ميكنيد؟ بعد گفتند: «اگر راجع به هر كس ديگري از من بپرسيد، مثلاً در باره ماركس از من بپرسيد، از شما ميپرسم از كدام ماركس صحبت ميكنيد؟ ماركس 25 ساله يك چيز گفته، ماركس 40 ساله چيز ديگري گفته و در اواخر عمرش حرفهاي ديگري زده است». آقاي بهشتي انساني است با اين حد از تحوّل و معترف به تحوّل و مسائل را زنده ميديد و كالبدشكافي ميكرد. با اينكه دشمن همواره ايشان را متهم به تئوريسين فاشيسم بودن ميكرد. در دهه اول انقلاب روزنامهها تقريباً هر روز تيتري، خبري، شايعهاي، دشنامي عليه دكتر بهشتي داشتند. متهم ميشد به اينكه تئوريسين راست افراطي و ارتجاع است. اين حرفها را راجع به او ميزدند، ولي وقتي آثارش را ميخوانيد يا به حرفهايش گوش ميدهيد و بهخصوص كساني كه از نزديك با او محشور بودهاند، همه نشان ميدهد كه اين آدم بهشدّت منعطف، منطقي و منصف است. نسل بعد بايد بداند كه اينها انسانهايي زنده، متحول و حتي متفاوت با يكديگر بودند. شايد اينها به نظر بعضيها كليشههاي رسمي و مجسمههاي سنگي بيايند كه همه اينها تكرار و كپي هم هستند، اما شهدا، حتي شهدايي مثل حزب جمهوري، زير يك سقف شهيد شدند، هم متحول بودند هم متفاوت.
من فقط يك مثال ميزنم. تفاوت تيپ شهيد بهشتي را با تيپ شهيد محمد منتظري مقايسه كنيد. نسل جديد بايد بداند كه همه شهدا قربانيان تروريسم و سمبل جهاد علمي و عملي و تاريخي بودند، ولي يكدست نبودند. متنوع و متفاوت بودند. كليشهاي در كار نبود.
هيچ طبقهبندي رسمي و اداري نبود. امروز گاهي بحثهاي رسمي ميشود. امروز كليشهاي ميشود. بعد از گذشت دو دهه و سه دهه و يك قرن، هميشه تاريخ اينطور بوده است. از زمان خودش زنده است، بعد از خودش كليشه ميشود. اگر كسي بخواهد اين مفاهيم را به همان شكلي كه زنده بودهاند به نسل بعد منتقل كند، بايد كليشهها را بشكند و زندگي از درون اين مفاهيم را بيرون بياورد. يك روح مشترك در كالبد همه اين شهدا وجود داشت و آن روح فداكاري و ايثار بود، فداكاري براي حق و براي خدا، بدون هيچگونه پيششرط و اينكه نبايد براي جهاد و شهادت منتظر ديگران بود و همه اگر بنشينند، من بايد برخيزم. برخلاف آن شعاري كه عدهاي در انقلاب ميدادند كه اگر تو بنشيني، من اگر بنشينم، چه كسي برخيزد؟ شهدا و مجاهدين جواب دادهاند كه اگر همه هم بنشينند، من يكي برميخيزم. من به ديگران كاري ندارم. من به هر حال برميخيزم، حتي اگر تو بنشيني و او بنشيند. اين روح مشترك در همه علما، شهدا و مجاهدين هست، اما ما يك تنوع شخصيتي بين اينها داشتيم كه اين قضيه براي خود ما هم كه نسل انقلاب بوديم و امثال شهيد بهشتي و ديگران را از پايين به بالا نگاه ميكرديم، جالب بود.
تفاوت تیپ فکری شهید محمد منتظری با شهید بهشتی
چون اسم شهيد بهشتي و محمد منتظري را آوردم، توضيح مختصري بدهم. تفاوت دو تيپ بود، در انقلاب كه گاهي ممكن بود در همه چيز هم تفاهم مطلقه نداشته باشند، اما نهايتاً به هم ميرسند و خونشان در يك جا و زير يك سقف ميريزد، براي اينكه هر دو عليالاصول در راه امام و اسلام و انقلاب بودند. تيپ شهيد بهشتي تجسّم نظم، عقلانيت، واقعبيني، يك اصولگراي منطقي، آدمي با ايده فرهنگي به عرصه سياست آمده، گرهها را متفكرانه و عملگرايانه باز ميكند و براي رفع موانع، برنامه ميريزد. بسياري از خطرهاي غيرضروري را دور ميزند، براي اينكه استقبال آن خطر رفتن ضرورتي ندارد.
از آن طرف تيپ كسي مثل محمد منتظري، يك چريك روحاني، آميزه شيدايي و آرمانگرايي، اصولگراهاي خونگرمي كه عامداًً به دل خطر ميروند، بلكه به دنبال خطر ميگشتند، بدون چانهزني داد ميزدند و در زندگيشان نظم عادي نبود. دنبال خطر ميگشتند و همه مرزها را حذف ميكردند، ولو ضروري نباشد و براي خودشان دشمنتراشي ميكردند. كسي ميگفت اين آدم آنقدر خونگرم، آتشين مزاج و آتشي بود كه گاهي دارو ميخورد كه همان 4، 5 ساعتي را هم كه خوابش ميبرد، نخوابد، چون معتقد بود در فاصلهاي كه ميخوابيد، دشمن چند قدم جلوتر آمده است. ما نبايد بخوابيم و بايد جلوي اينها بايستيم. بعضي از آدمها اينجوري هستند. احساس مسئوليت جهاني ميكرد. در دوران قبل از انقلاب از افغانستان و پاكستان تا سوريه دورههاي چريكي ديده بود. نماينده تيپي از بچههاي انقلاب بود.
شايد اولين فريادهاي صريح عليه ليبراليستها و ناسيوناليستها و كمونيستها را او سر داد، با اين اعتقاد كه بايد در سراسر جهان با استعمار درگير شويم، بايد در قلمرو دشمن برويم و با او بجنگيم و استناد ميكرد به جمله علي(ع) كه فرمود: «ملتي كه بخوابد، مجبور خواهد شد در عمق خانهاش با دشمن بجنگد.»
بهشتي يك متفكر نظريهپرداز نوگرا و اصولگرا، دقيق، مخالف با افراط و تفريط و بهشدت سازشناپذير بود. بهشتي چريك مسلح نبود، ولي فرمانده يك جبهه بسيار بزرگتر از جنگ چريكي و مسلحانه بود. او يك جبهه عظيم فكري تاريخي را رهبري ميكرد و بقاي ارزشهاي انقلابي در اين كشور تا حد زيادي محصول هوشياري و مقاومت بهشتي است كه زير فشار جنگ رواني و فحشها، حرفها و اصولش را پس نگرفت تا كشته شد.
واقعيت اين است كه گاهي استقبال از گلوله آسانتر از استقبال فحش است. وقتي آقاي بهشتي شهيد شد، امام گفتند مظلوميت بهشتي برايم دردناكتر از شهادتش هست، يعني ترور شخصيت او سختتر از ترور شخص او بود. سالهاي 58 و 59 را به ياد بياوريم كه هر روز مقاله و تيتر خبر عليه بهشتي منتشر ميشد، هم به عنوان يك شخصيت سياسي برجسته انقلاب، هم به عنوان رهبر حزب؛ در آن موقع جريان اصولگرا را حزب جمهوري رهبري ميكرد و لذا از ميان همه رجال انقلاب، هدف اصلي بهشتي بود. به هيچكس ديگري اينقدر حمله نميشد و من هميشه فكر ميكرد چرا؟ چه خصوصيتي در ايشان هست كه همه فحشها متوجه اوست؟ دوراني رسيده بود كه واقعاً دفاع از بهشتي سخت شده بود. بسياري از نيروهاي انقلاب هم حاضر نبودند از آقاي بهشتي دفاع كنند و معتقد بودند نميشود دفاع كرد. ايشان را به عنوان رهبر حزب انحصارطلب و فاشيستها و ايدئولوگ ارتجاع ميناميدند و اين در حالي بود كه بهشتي در ميان اقشار قشري مذهبي متهم به روشنفكري بود، بهشتي فقط متفكر نبود، بلكه متفكر معاصر بود. ما متفكر غيرمعاصر زياد داريم، معاصر غيرمتفكر هم زياد داريم، ولي متفكر معاصر كم داريم. همين الان هم كم داريم. درست است كه ميگوييم ايران پر از بهشتي است.
از جهاتي اينطور هم هست، ولي از جهات تفكر و خصوصيات بهشتي، ايران پر از بهشتي نيست. ما در ايران بهشتي كم داشتيم و كم داريم. ما همين الان هم مشكل كمبود و فقدان امثال بهشتي را داريم. ذهن منسجم، آدمي كه قدرت اجتهاد دارد، در بعضي از سطوح قطعاً نظريهپرداز است، برخلاف اكثر نظريهپردازها كه منزوي هستند، واقعبين نيستند، فقط آرزو ميكنند، مأيوس و نااميد ميشوند، اين شخصيت علاوه بر اينكه نظريهپرداز است، عملگرا هم بود. ذهن منسجم، قدرت مديريت و فرماندهي، ادب گفتگو، قدرت مناظره منطقي و اخلاقي با مخالف بدون هيچگونه ترس و انفعال، توصيههاي عملي غيرانتزاعي، يك متفكر ديني كه بهجاي آرزو فكر ميكرد و به جاي حسرت خوردن عمل. قدرت طراحي و قانونگزاري داشت. كلّيباف نبود. خيليها به اسم نظريهپردازي كليبافي ميكنند و حرفهاي تكراري ميزنند. كليدي دارند كه به همه قفلها ميخورد، اما هيچ قفلي را باز نميكند.
اسم اين نظريهپردازي نيست. بهشتي در عرصه اقتصاد و حقوق و سياست نظريهپردازي ميكرد و براي قفلها كليد مشخصي را ارائه ميداد. به اين ميگويند نظريهپرداز. آدمي كه كليباف نبود، اما سيستمساز بود و در تدوين قانون اساسي، اداره شوراي انقلاب، در حضور بزرگان انقلاب، در حضور مطهري، در حضور رهبران جريانهاي ديگر مثل مهندس بازرگان، در حضور مرحوم آقاي طالقاني، اين قدرت را نشان داد و عملاً شوراي انقلاب را اداره ميكرد. قدرت شهيد بهشتي اعتباري و بخشنامهاي نبود. قدرت يك امر اعتباري نيست، يك امر حقيقي است. قدرتهاي اعتباري هيچ مشكلي را حل نميكنند، فقط قدرتنمايي ميكنند. آن قدرت حقيقي است كه مشكلات را حل ميكند.
همچنين ايشان در مديريت حزب، در كادرسازي و تفكر حزب هم منحصر به فرد بود. اينكه امام گفت بهشتي يك ملت بود، به تنهايي يك ملت بود. گاهي اين يك نفرهايي هستند كه به همه نهادهاي رسمي و سياسي و فرهنگي ميارزند. نهادهايي داريم با صدها ميليون بودجه، هزاران كارمند رسمي كه از صبح تا غروب كارت ميزنند، ميآيند، ميروند، حقوق ميگيرند و همهشان هم آدمهاي خوبي هستند، اما هيچ كاري نميكنند، اما گاهي يك نفرهايي پيدا ميشوند كه بنبستهاي تاريخ را ميشكنند. آن يك نفرها براي همه ملت، يك ملت هستند. آن يك نفرها آدمهاي برگزيدهاي هستند.
بهشتی از ناسزا شنیدن هراسی نداشت
ارزش ديگر بهشتي اين بود كه در برابر سيل فحش و جوسازي از خودش دفاع نميكرد. از فحش خوردن نميترسيد. وقت و سرمايهاش را صرف دفاع از خودش نميكرد. تمام انرژي خود را صرف دفاع از اسلام و انقلاب و حقوق مردم ميكرد و ميگفت ما وقت اضافي براي دفاع از خودمان نداريم و اگر اين كار را بكنيم، براي دفاع از حقوق مردم وقت كم ميآوريم.
قدرت نهادسازي حيرتانگيري داشت. در اول انقلاب نهادهايي ساخته شده و تا امروز در آنها دست نبردهايم، چون اين كار را بلد نيستيم. اول انقلاب انسانهاي برجسته و فوقالعادهاي داشتيم كه بنيانهايي را گذاشتند و الان بيش از 30 سال است كه داريم بر اساس همانها جلو ميرويم، درحالي كه اگر خود آنها بودند تا حالا صد بار تغييرشان داده بودند، منتهي هم جرئت، هم قدرت، هم دانش و هم تقواي تغيير لازم است. ما چه كسي را داريم؟ به اين دليل است كه ميگويم ايران پر از بهشتي نيست.
بهشتي انسان ايستا نبود و صرفاً براي تداوم وضع موجود، افكار محافظهكارانه نداشت، دائماً دنبال تحول و تكامل بود. با غلبه بوروكراسي بر عدالت و حاكميت ركود بر دادگستري مخالف بود و با آن مبارزه ميكرد. درست است كه در حكومت بود، اما حكومتي نبود. عدالتخواه و تحولخواه بود، اصولگرا اما نوانديش بود، شريعتخواه بود، اما نه قشري. ميگفت ما نيامدهايم حكومت كنيم تا حكومت كرده باشيم، تغيير حاكمان كافي نيست، تغيير حكومت لازم است. اگر حاكمان تغيير كنند، اما حكومت تغيير نكند، حتي اگر آدمهاي خوبي هم باشيم، معلوم نيست بتوانيم كارهاي خوبي بكنيم.
من دو تا تعبير از شهيد بهشتي را تعبير كليدي ميدانم و به همه مسئولين در حكومت كه به اين دو تعبير بهشتي دو باره دقت كنند و در باره آنها بينديشند. يكي همان جملهاي كه اشاره كردم كه ما نيامدهايم حكومت كنيم تا حكومت كرده باشيم و تغيير حاكمان كافي نيست، تغيير حكومت لازم است و يكي اين جمله بهشتي است كه راجع به اسلام ميگويد اسلام در آغاز، دین انقلاب بود و بايد همواره يك آئين انقلابي بماند. دين نبايد تبديل به توجيهگر وضع موجود و توجيهگر خطاهاي ما شود. دين موتور اصلاح، تغيير و تحول است. دين ايده انقلاب است. هر تفسير غيرانقلابي از دين، خارج شدن از مسير شريعت و تحريف دين است.
من خواهش ميكنم كه متفكران، نخبگان، دانشگاهيان و حوزويان مجدداً به اين دو جمله شهيد بهشتي توجه كنند. اينها فقط دو تا جمله نيستند، بلكه دو تا روش براي حكومت هستند، دو تا استراتژي براي پيشبرد اهداف و دو روش براي فهم اسلام هستند.
جالب اينجاست كه گروههاي تروريستي با شعار ضد ارتجاعي و ضد فاشيستي، اما به روش فاشيستي و تروريستي عمل كردند و اتفاقاً هيچ آخوند قشري و مرتجع اهل دنيايي را ترور نكردند. يكراست آمدند سراغ بهشتي و مطهري و امثال اينها و آخوندهاي روشنفكر و روشنانديش را زدند، چون آنها معتقد به تغيير و تحول، اما در چهارچوب اسلام و اصول بودند. آقاي بهشتي در جايي ميگويد اگر دستگاه قضايي در اجراي عدالت شكست بخورد، ما شكست ميخوريم. مانور ما بايد روي دستگاه قضايي باشد. اگر عدالت در همه زمينهها اجرا شود، اما دستگاه قضايي جاري نباشد، عدالت اجرا شدني نيست و ميگفت اينجا جاي مسامحه و امروز و فردا كردن نيست. دادگستري ادارهاي در كنار ادارههاي ديگر حكومتي نيست كه بشود با حقوق مردم و حقوق مظلوم بازي كرد. ميگفت اگر با حقوق مردم و عدالت و حدود الهي شوخي كنيم، عواقب بسيار سنگين و خطرناكي براي ما خواهد داشت.
البته بعد از بهشتي خدمات بزرگي در دستگاه قضايي ما شده است و الان هم دارد ميشود. من اين را كاملاً قبول دارم، ولي چون هدف خيلي بزرگ است، همه اين كارها كوچك به نظر ميآيند.
در بخش آخر عرايضم عباراتي را از آقاي بهشتي برايتان نقل ميكنم. شهيد بهشتي آدم سياسي عوامي نبود. آيتالله بهشتي در زمينههاي گوناگون، يك متفكر نظريهپرداز اسلامي بود. قدم اول را بهشتي برداشت، اما متأسفانه هنوز در حوزه كسي قدم دوم را برنداشته است. البته در بعضي از عرصهها و نه در همه عرصهها. شهيد بهشتي در حقوق و قضاوت، در فلسفه سياسي، در فلسفه دين، كلام، تفسير، فقه و اقتصاد تئوريپردازي و اجتهاد كرده است. بحث اقتصاد قبلاً در مباحث قدما مثلاً در بحث تدبير منزل آمده بود، منتهي بحث تجريدي و آنچه كه اصطلاحاً به اسم علم اقتصاد جديد از قرن 17 و 18 در اروپا تدوين شده، جرياني است که از نظريهپردازاني مثل آدام اسميت شروع شد، بحثهاي مالتوس، مكتب كلاسيك، مكتب ريكاردو، چپيهاي تحت تأثير ماركس و لنين يا راستهاي سرمايهداري از استوارت ميل تا حلقه اقتصاد نئوكلاسيك تا افكار كينز تا مكتب شيكاگو و ديگران. يك سنت نظريهپردازي اعم از چپ و راست در باب اقتصاد غرب به وجود آمد.
همه آنها مشتركات ماترياليستي و مادي و سكولاريستي دارند كه درست برخلاف انسانشناسي توحيدي است و نوعي انسانشناسي مادي با تعريفي حيواني از انسان است و بر مبناي همين نگاه، نظريهپردازي كردهاند. هر كدام هم يكسري آمار و فرمولهاي رياضي را به كمك نظريه خود آوردهاند تا به اين ترتيب تئوريهاي غيرعلمي و ايدئولوژيكي خود را علمي جلوه دهند. در واقع ما چيزي به اسم اقتصاد محض نداريم. ما چند تا مكتب اقتصاد و چند تا ايدئولوژي اقتصادي در غرب داريم. اگر ميخواهيم اقتصاد اسلامي داشته باشيم، بايد اينها را بدانيم، اما نبايد از آنها تقليد كنيم. ما بايد توليد كنيم. بايد اين نظريهها را بدانيم و ندانسته رد نكنيم، اما در برابر آنها تسليم و مقلد نباشيم. كپيبرداري كردن و تقليد كردن و ترجمه كردن كه هنر نيست. اينكه روشنفكر صرفاً مقلد نظريههاي ديگران باشد كه روشنفكري نيست. اين كار را ميمونها هم بلدند. روشنفكر كسي است كه بتواند توليد فكر كند، حرف تازه بزند...
ايشان با همين مفاهيم نقش عمدهاي در تدوين قانون اساسي ايفا كرد. شما را به حضرت عباس مقدمه قانون اساسي و بخش اقتصادي آن را يك بار بخوانيد. آقاي بهشتي در تدوين اين مسائل تقريباً نقش اول را داشته است و برخي از آنها عيناً تعابير ايشان است. ايشان پس از سالها تفكر ممتد در خصوص اسلام و نهادسازي اسلامي، با توجه به جنبههاي فقهي و حقوقي، در تدوين اصول قانون اساسي، بهخصوص اصل 43 نقش كليدي داشته است.
اين عبارت را حتماً از ياد نبريد كه اسلامشناسي بهشتي، اسلامشناسي انقلابي است. عبارت او اين است كه دين، انقلاب است و اين انقلاب بايد ديني و انقلابي بماند، يعني تفسير ايستا، ارتجاعي و مردابي از اسلام را قبول نداريم. فقه اسلام براي متوقف كردن و منجمد ساختن ساختارها نيست. جهت كلي احكام اسلام، انقلابي است. اينها تعابير آقاي بهشتي است. برخي از فقهاي ما اين تفكر را قبول ندارند. در گعدهاي كه داشتيم يكي از اين آقايان ميگفت: «من نميفهمم كه آقاي مطهري وقتي ميگويد اسلام جسمي دارد و روحي و مغزي دارد و پوستي و يا آقاي بهشتي كه ميگويد احكام فقهي آجرهاي تكتك و پراكنده نيستند و فقط در تركيب و كنار هم ميتوانند ساختمان را تشكيل بدهند و لذا تمام احكام بايد در جهت و غايت و هدف نهايي اسلام تفسير شوند، به چه معني است. اين حرفها را نميفهمم. ما فقط پيرو اسلام دليل هستيم». من گفتم: «اتفاقاً شما دنبال اسلام دليل نيستيد. اتفاقاً اگر دنبال اسلام دليل باشيد و اسلام را محدود به يكسري احكام شرع نكنيد، آن وقت خواهيد ديد كه خود قرآن هدف شرع را بهروشني بيان ميكند و ميگويد انبيا براي تزكيه نفس آمدهاند و سپس براي تعليم كتاب و حكمت و نهايتاً اقامه قسط. بنابراين هدف مشخص است و لذا همه احكام اسلام از خمس و زكات و نجاسات و احكام حكومت و... بايد در همين چهارچوب و راستا باشند».
من قبول دارم كه كساني از تعابير آقاي مطهري و آقاي بهشتي براي تحريف شريعت سوء استفاده كردهاند و به اسم اينكه ما دنبال روح دين هستيم، احكام شرع و جسم دين را پارهپاره كردهاند. جريانهاي نوانديشان كه هميشه بودهاند و حالا هم هستند. كساني از اين عبارات سوءاستفاده كردهاند و خواهند كرد. من با اين افراد كاري ندارم، بلكه دارم از كساني مثل بهشتي و مطهري صحبت ميكنم كه جزو اين تيپ آدمها نبودند، بلكه به دست اين تيپ آدمها كشته شدند. بايد تعابير آنها را درست بفهميم.
نظریه اقتصادی بهشتی در هفت بند
آقاي بهشتي در تحليلي اقتصادي به 7 ويژگي اشاره ميكند و ميگويد اينها روح اقتصاد اسلامي هستند. بحث ما مطهريشناسي و بهشتيشناسي نيست. آنان بندگان صالح خدا بودند و رفتند. ما بايد ببينيم چه مسيري را طي كردند و چرا كشته شدند؟ ما آدمهاي ملاتر از بهشتي و مطهري داشتيم كه كشته نشدند. چرا آنها را ترور نكردند؟ ما از بهشتي و مطهري فقيهتر، فيلسوفتر، اصولدانتر، سياسيتر و در دسترستر داشتيم كه ترور نشدند، غير از كساني كه در دسترس بودند و خداوند آنها را براي ما حفظ كرد. بهخصوص مقام معظم رهبري كه من اغلب فكر ميكنم اگر ايشان يك روز قبل ترور نشده بودند و در دفتر حزب حضور پيدا ميكردند، ما امروز ايشان را نداشتيم و من همه اينها را تقدير الهي ميبينم.
شهيد بهشتي اين 7 هدفي را كه در اقتصاد اسلامي برميشمارد، در قانون اساسي هم آورده شده و حكومت جمهوري اسلامي بايد در اين جهت حركت كند. اين 7 هدف عبارتند از:
1. بعد مبارزه با فقر؛ يعني نيازهاي اساسي هر فردي در پرتو كار خلاق خودش و ارزش افزودهاي كه به عنوان يك شهروند در جامعه توليد ميكند، تأمين شود. نه به اين معنا كه دولت هر سال بيايد لباس و غذا بين فقرا توزيع كند، بلكه به اين معنا كه سيستم را بهگونهاي طراحي كند و به سمتي پيش ببرد كه شهروندان بتوانند ارزش افزوده توليد كنند و با كار خلاق خود با فقر مبارزه كنند. از طريق اشتغال سازنده و كار مثبت.
2. تمام وقت نبودن كار. آقاي بهشتي ميگويد بايد بخشي از وقت انسان آزاد باشد تا صرف خودسازي و تعالي معنوي خود كند. بايد برنامه ما طوري تنظيم شود كه همه ما ساعتي براي تفكر، خلاقيت و آرامش داشته باشيم و ساعتي را براي تفريح و با خانواده سپري كردن. جامعه اسلامي بايد به سمتي حركت كند كه كار، تفريح، و استراحت به نقطه تعادل برسند و هيچيك مخلّ ديگري نباشند. همه بايد كار كنند و در عين حال در كنار كارشان بايد ساعاتي را به رشد فكري خود برسند. دين براي تعليم كتاب و تزكيه نفس آمده است، بنابراين ما بايد براي عبادت و كار و تفريح و استراحت وقتهاي ضروري را صرف كنيم.
اينكه جامعه اسلامي نيست كه يك عده مدام تفريح كنند و يك عده دائماً مشغول كار باشند و فرصت نكنند يك صفحه كتاب بخوانند و يك مهماني بروند و وقتي بحثي پيش ميآيد اصلاً حال حرف زدن نداشته باشند، اقتصاد مهم است، ولي انسان ماشين نيست و بايد فرصت انديشيدن داشت باشد. البته مشكل ملت ما مشكل پركاري نيست، بلكه برعكس مشكل تنبلي است. متأسفانه ملت ما يك ملت پركار نيست. ما جزو ملتهايي طبقهبندي ميشويم كه عاشق تعطيلات و دنبال فرار از كار هستيم. فرهنگ كار در جامعه ما ضعيف است.
3. اعتدال در مصرف، يعني هم بايد با اسراف و مصرفزدگي مبارزه فرهنگي كنيم هم مبارزه با فقر، چون اسراف، اقتصاد تخريبي است. جامعه ما متأسفانه يكي از پرمصرفترين جوامع دنياست، بهخصوص در مصرف سوخت و انرژي از پرجمعيتترين كشورهاي دنيا يعني چين و هند بيشتر مصرف ميكنيم. جامعه ما از جوامع كم توليد و پرمصرف دنياست. بعضي از طبقات در جامعه ما مسابقه مصرف و اسراف گذاشتهاند. متأسفانه ملت ايران جزو ملتهاي تجملگرا و اهل اسراف در دنيا طبقهبندي شده است. عقل اقتصادي و عقل معاش در زندگي خانوادهها كم است. نيازهاي اساسي را برآورده نميكنيم و دنبال تأمين نيازهاي كاذب هستيم.
4. تعريف انساني از اقتصاد؛ آقاي بهشتي ميگويد بهجاي اينكه انسان تعريف اقتصادي داشته باشد، بايد اقتصاد تعريف انساني داشته باشد، چون در اسلام انسان نياز اقتصادي دارد، حقوق اقتصادي هم دارد، اما ماهيت اقتصادي ندارد انسان در اسلام ماهيت الهي دارد. وجود معنوي دارد، نه وجود اقتصادي. نظام سرمايهداري غرب و نظام كمونيستي شرق، هر دو انسان را حيوان اقتصادي تعريف ميكنند. آنها ظاهراً با هم مخالفند، اما انسانشناسيشان يكي است. هر دو انسان را برده اقتصاد ميدانند، منتهي يكي برده سرمايه اقتصاد دولتي، درحالي كه اقتصاد از منظر اسلام اين است كه انسان نه بايد برده سرمايهدار باشد و نه برده دولت؛ انسان بايد بنده خدا باشد. انسان بايد آزاد باشد. در اسلام اقتصاد در خدمت انسان است نه انسان در خدمت اقتصاد، ديكتاتوري پول و سرمايه، چه راست و چه چپ، چه دولتي و چه خصوصي در اسلام مردود است، بلكه سرمايه و پول در خدمت رشد و ارتقاي انسانها هستند.
5. استقلال اقتصادي؛ اقتصاد اسلامي مستقل است، اما اقتصاد مستقل به معناي اقتصاد منزوي نيست. بهمحض اينكه ميگوييم اقتصاد مستقل، ميگويند بله بايد مرزها را ببنديم و ديگر نه صادراتي باشد و نه وارداتي. استقلال اقتصادي يعني عزّت اقتصادي، يعني كه برده اقتصاد سرمايهداري غرب نباشيم. اقتصاد مستقل به معناي اقتصاد منزوي نيست، مفهوم عدم وابستگي است. ما رعيت كسي نبايد باشيم.
6. پيشرفت اقتصادي و تكامل در توليد و توزيع و صنايع و كشاورزي. جامعه اسلامي بايد يك جامعه پويا باشد. ركود و توقف و عقبگرد در جامعه اسلامي معنا ندارد. بعضيها گمان نكنند جامعه ديني يك جامعه پاك، اما راكد است. جامعه خوب و دربستهاي كه از جايش تكان نميخورد! جامعه خوب يك جامعه پاك، اما ساكن و راكد نيست. خوبي را بايد در عين تحول و پيشرفت تعريف كرد.
7. ضرورت مبارزه با مفاسد اقتصادي و غارتگران؛ بهخصوص با مافياي اقتصادي، چه در دولت و چه در بخش خصوصي.
همين ويژگيها در اصول 43 و 49 قانون اساسي تبديل به قانون شدهاند كه متأسفانه هيچجا در بارهشان بحث نميشود. اين اصول بر اساس همين 7 هدف تعريف شدهاند.
شهيد بهشتي به آموزش هدفدار و مستمر توجه و در باره آن بحث زيادي كرده است. متأسفانه ما طوطيوار تئوريهاي اقتصادي و مباحث توسعه را حفظ ميكنيم، بيآنكه آنها را نقد و بررسي كنيم و حاشيه بزنيم، بدون توليد فكر و ارائه راهحلهاي بومي و همينها را هم اجرا ميكنيم. اگر در جايي اختلاف بيّن و صريح با شرع باشد، كنار ميگذاريم، اما اقتصاد اسلامي، اقتصاد غرب و شرق منهاي موارد بيّن مخالف شرع نيست. جهتگيري اسلام با آنها متفاوت است، البته مشتركاتي وجود دارند، چون برخي از مباحث اقتصادي در شرق و غرب جنبه ايدئولوژيك ندارند و جنبه عقلي دارند و لذا كنار گذاشتن آنها نه شدني است نه معقول. ما نميتوانيم تا ظهور حضرت، جامعه ايدهآل اسلامي درست كنيم، اما ميتوانيم در چهارچوب قوانين اسلامي، فرمولهاي علمي و تجربي عالم را با رويكردهاي ارزشي خودمان گره بزنيم و با خلاقيت و واقعبيني اين مباحث را در حوزهها و دانشگاهها مطرح و نظريهپردازي كنيم. اول بايد اين نظريهها در مراكز علمي ما تئوريزه شوند تا بعد مجلس و دولت ما بتوانند برنامهريزي و اجرا كنند.
اگر قرار باشد دانشگاه ما فقط ترجمه و حوزه ما فقط تكرار كنند، كجا و چگونه به خلاقيت دست خواهيم يافت؟ در اسلام، انسان هدف است و در ساير مكاتب انسان در خدمت اقتصاد است. شهيد بهشتي در تمام زمينههاي اقتصاد اسلامي نظريهپردازي و توليد فكر كرده است، ولي متأسفانه بحث آن در هيچ جا مطرح نيست. نه در حوزه در اين زمينه كار ميشود نه در دانشگاه نه در رسانهها. ايشان فقط به بحثهاي تئوريك اكتفا نكرد و وارد مرحله دوم شد، به همين دليل است كه ميگوييم بهشتي در اين زمينه الگوست. بهشتي فقط به توليد نظريه و تبديل آن به استراتژي اكتفا نكرد و وارد مرحله سوم يعني تبديل آن به قانون و در مرحله بعد رهبري و مديريت عمل در عرصه قانون بود. ايشان در خلاء نظريه نميداد، بلكه وارد جزئيات ميشد و بعد خودش هم رهبري پروژه را به عهده ميگرفت، يعني از نظريهپردازي علمي و فقهي تا مرحله اجرايي پيش ميرفت.
شهيد بهشتي انسان مطلق و غير قابل انتقاد نيست. خود ايشان هم بهشدت نقدپذير و معتقد به نقد و داراي سعه صدر بينظير، يك بعدي نبودن، فضل و منطق، ادب و اخلاق بودند، شجاعتي كه همه به او فحش ميدادند، اما او نميترسيد، انتقادپذيري، تلاش برنامهريزيشده، قدرت نظريهپردازي، شجاعت نظري و عملي، عوامزده نبودن و عوامفريب نبودن، تقواي ايدئولوژيكي كه باعث ميشد نه از قشريها واهمه داشته باشد و نه با گروههاي منحرف چپ و راست مماشات كند، اخلاقي بودن، نظم، انسجام فكري و ذهني و بيان قوي.
آرزو ميكنيم اين شعار كه ايران پر از بهشتي است، تحقق پيدا كند و بهخصوص حوزههاي علميه بتوانند امثال او را پرورش بدهند.
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : استاد رحیمپور ازغدی, شخصیت شهید مظلوم بهشتی, نظریه اقتصادی بهشتی, ,